خبرآنلاین در گفتگو با عماد افروغ که به دلایل مخالفتش با مفاهیم مطرح شده در دولت خاتمی حول مفهوم آزادی پرداخته و معتقد است مدیران امنیتی نمی توانند منادی آزادی در حتی دولت باشند.
عماد افروغ که دکترای جامعهشناسی خود را از دانشگاه تربیت مدرس گرفته، از سال ۱۳۷۶ به مدت ۶ سال عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس بود و از سال ۱۳۸۲ به عنوان هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی فعالیتش را آغاز کرد و هماکنون مدیر گروه علم و دین این پژوهشگاه است.
افروغ با بازخوانی دوران دولت اصلاحات، نقش افرادی با سابقه مشاغل می پردازد که اطراف آقای خاتمی حلقه زده بودند و معتقد است «این ها نمیتوانستند منادی آزادی باشند»
او در بیان استدلالش توضیح می دهد که «کلا امنیتیها شاکله ای دارند که دیگران نباید بشنوند، ببینند و بخوانند. چنین نیروهایی نمیتوانند پرچم آزادی را بر دوش بگیرند. کسی که سابقه آزادیخواهی ندارد، نمیتواند آزادیخواه باشد.»
افروغ با اشاره به یکدستی قوای مجریه ومقننه در دولت خاتمی و احمدی نژاد، با نقد این نوع سیاست ورزی می گوید «همنوایی مجلس ششم و دولت اصلاحات ناقوس دیکتاتوری را به صدا در آورد که در همنوایی دولت بعد با مجلس هفتم هم این ناقوس دیکتاتوری بار دیگر نواخته شد»
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با اشاره به نقش غیرسازنده جبهه مشارکت در دولت اصلاحات می گوید «با آمدن مشارکتی ها و برخوردهای سیاسی آنها با علم و دانشگاه تحمل ماندن را نداشتم وخواهان انتقال به مرکز علمی دیگر بودم که بماند. بیشترِ اینها رفتارها و کنشهایشان فرمالیستی بود و اصلا درک درستی از جامعه مدنی، رواداری و تحمل دیگری را نداشتند.»
نماینده دور هفتم مجلس شورای اسلامی با یادآوری فعالیت افرادی که به اسم توسعه سیاسی کارهای امنیتی میکردند، گفت «بعد از جلسه ی وزیر علوم با روسای دانشگاه ها و پژوهشگاه ها بود که آقای نجفقلی حبیبی در مقام رئیس دانشگاه علامه طباطبایی مطلبی در نقد من نوشت. روزنامه مربوط از من خواست اگر جوابی دارم ارسال کنم. نقد و جوابیه بنده با عنوان «مناظره مکتوب افروغ و حبیبی» یک جا به چاپ رسید. یکی دیگر از اساتید دانشگاه علامه هم مطلبی به صورت امضاء محفوظ نوشت.
در مقدمه جواب نوشتم: استاد، چرا امضاءمحفوظ؟ مردانه اسمت را بنویس. به هرحال جواب ایشان را هم دادم. یا آن آقا که گاهی اسم اصلیاش را ذکر نمیکرد و به اسم مستعار جهانگیر صالحنیا یا صالح پور، الآن یادم نیست، مطلب مینوشت؛ به او گفتم چرا به اسم جهانگیر صالحنیا؟ خب اسم واقعی ات را بنویس. گفت: این را جایی دیگر نگو. این مطالب را من ننوشتم. گفتم من قلمت را میشناسم و میدانم این حرفها، حرفهای تو است. بعدها آقای قوچانی اسم واقعی جهانگیر صالح نیا را فاش ساخت. همان فردی که خطاب به او گفته بودم اسم واقعی ات را بنویس.»