شعار‌های انقلابیون ایران در ۵۷ چگونه ساخته می‌شد؟

شعار‌های انقلابیون ایران در ۵۷ چگونه ساخته می‌شد؟

رویداد۲۴: شعارهای انقلاب در ایران همواره محصول «دوگانه‌انگاری» و تقابل «خیر و شر» بوده است. منجی‌باوری، خیر و شر کردن جهان، پیروی بی‌پرسش از پیر طریقت در تصوف، واقعه کربلا و مساله استعمار در ایران بستر‌های فرهنگی شعار‌های انقلاب ۵۷ بودند. مفاهیمی که در تاریخ ایران ریشه‌ای دیرینه داشتند و در ذهن و ضمیر ایرانیان نفوذ کرده بودند.

رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «امروز آیت‌الله آمد... مردم دیدن داشتند؛ آرام، خوشحال، با چهره‌های باز و پاک شده از خاکستر تحقیر و توهین آن فرعون [محمدرضاشاه] و دستگاهش که می‌خواست دمشان را بگیرد و بیرون بیندازد... هرگز تهران را اینجوری ندیده بودم و دیگر هرگز نخواهیم دید. «خلق همه سر به سر نهال خدا» بودند با شاخه‌های زلال باران خورده، سبز سبز که مثل درخت‌های شاد راه می‌رفتند و بهار در دستشان بود و طراوت سرکش روییدن در دلشان. روی خاک گلگون و رنگارنگ دلهره و امید می‌خرامیدند... خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تاکنون نه کسی این طوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز این طور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود... شهر، در قلبش را به روی این مرد باز کرد و یحیای خود را در کنه جانش جا داد. او شهر را ـ و ملت را ـ در خون جوانانش تعمید داده بود و اینک که شهر «پاک و صافی از چاه طبیعت» خود بیرون می‌آمد، صفای پاک و آزادش را جشن می‌گرفت. کاش روح‌الله هرگز، چون صلیبی بر دوش شهر (و کشور) نیفتد و در راه سربالا و سنگلاخ، رستگاری و رستاخیز بار خاطرش نباشد، یار شاطر باشد. هر چند که در حقیقت هم اکنون شهر از گور خود برخاسته، از مرگ خروج کرده و به صحرای زندگی بازگشته است.» یادداشت شاهرخ مسکوب در روز دوازدهم فروردین ۱۳۵۷ از کتاب «روز‌ها در راه»

در جریان اعتراضات ۱۴۰۱ یکی از مهمترین بحث‌هایی که همواره مطرح می‌شود این است که شعارهای کنونی چه نسبتی با شعارهایی دارد که مردم در سال ۵۷ سر می‌دادند. هر چند فضای کنونی به لحاظ ساختاری فاصله زیادی با آن سال‌ها دارد، اما به هر حال چون اتفاقات مربوط به یک کشور است، طبیعی است که شباهت‌سازی‌هایی انجام شود. بنابراین برای درک بهتر موضوع خوب است که روایتی از شعارهای انقلابیون در سال ۵۷ داشته باشیم. این گزارش نگاهی است به شعارهایی که در جریان انقلاب ایران سر داده یا روی دیوارها نقش بسته است؛ شعارهایی که بیش از هر چیز محصول دوگانه‌انگاری در سنت ایرانیان است.

مهمترین شعارهای انقلاب ۵۷ 

شعار مرگ بر شاه را شاید بتوان پرتکرارترین شعار انقلاب ۵۷ دانست که به گفته «فرخ نگهدار» مهمترین شعاری بود که تمام مخالفان در آن متحد بودند. این شعار نخستین بار در جریان ۱۶ آذر ۱۳۳۲ که سربازان ارتش وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شدند، داده شد.

با کشته شدن سه دانشجو در آن روز (احمد قندچی عضو جبهه ملی، مصطفی بزرگ‌نیا و مهدی شریعت رضوی اعضای سازمان جوانان حزب توده)، دانشجویان شعار «مرگ بر شاه» و «زنده باد مصدق» سر دادند. سپس در ماجرای ۱۵ خرداد این شعار بدل به اصلی‌ترین شعار معترضان شد.

در آن ایام معترضان به بانک‌ها، مشروب‌فروشی‌ها و سینما‌ها که جملگی نماد‌های غربی بودند حمله می‌کردند و شعار می‌دادند «تا مرگ دیکتاتور، نهضت ادامه دارد»، «بر شاه باد ننگ و نفرت»، و «مرگ بر شاه». در سال‌های پایانی حکومت پهلوی نیز این شعار در خیابان‌ها و تظاهرات داده می‌شد و آیت الله خمینی نیز در فرانسه تاکید می‌کرد شعار مرگ بر شاه باید تا سرنگونی شاه ادامه یابد. شاه یکبار در مورد این شعار اظهارنظر کرده بود و می‌گفت: «چرا تظاهرکنندگان فریاد می‌زنند مرگ بر شاه؟ مگر من با آن‌ها چه کرده‌ام؟»

در سال‌های پایانی حکومت پهلوی شعار «درود بر خمینی»، در برابر مرگ بر شاه متداول شد و به مرور بسیاری از شعار‌های سیاسی بر محور همین دوگانه شکل گرفت و امتداد یافت؛ دوگانه‌ای که می‌توان آن را از سنخ دین، متافیزیک و فرهنگ دانست. گویی نبردی میان نور و روشنایی، خیر و شر، حق و باطل و فرشته و شیطان در جریان بود. برای تحلیل این مساله باید به تاریخ دینی و فرهنگی ایران رجوع کنیم.

پیشینه شعارهای سیاسی در ایران

پیشینه شعار‌های سیاسی که تم مذهبی دارند در ایران دست‌کم به دوره صفویه بازمی گردد. زمانی که شاه اسماعیل صفوی دولتی نیرومند در ایران تشکیل داد و تشیع را مذهب رسمی ایران اعلام کرد، خشم علمای اهل سنت و سلطان سلیم عثمانی که سنی‌مذهب بود را برانگیخت.

سلطان سلیم نامه‌ای توهین‌آمیز به شاه اسماعیل نوشت و در آن او را متهم کرد که «رعایای سرزمین‌های محمد که سلام و صلوات بر او باد را فریب داده و به آیین خود در آورده، اسلام راستین را خوار کرده و با ستمگری، بیرق استبداد را برافراشته است... مساجد را ویران کنند و بتکده بسازند... و قرآن کریم را افسانه گذشتگان بخوانند.» و نهایتا به اسماعیل اعلان جنگ داد.

شاه اسماعیل نیز در پاسخ قدرت خود را به رخ سلطان کشید و شعاری مربوط به تبلیغات رسمی حکومت صفوی را برایش نوشت که شکل تغییریافته بیت شعری از حافظ بود: «بس تجربه کردیم در این دیر مکافات / با آل علی هر که در افتاد برافتاد.»

این جمله به زودی به یکی از معروف‌ترین شعار‌های سیاسی صفویان شد و تا به امروز هم کاربرد دارد. نتیجه نبرد میان سلطان سلیم و شاه اسماعیل شکست قاطع اسماعیلیان بود و این شکست به قدری برای او سنگین بود که شعار سیاسی دربار را «انتقام» قرار داد. عبدی بیگ شیرازی که از شعرای دربار صفوی بود در این باره می‌گوید: «تاثیر این شکست بر پادشاه جوان چندان بود که گویند بقیه عمر کسی وی را خندان ندید و بفرمود تمام علم‌های سپاه را سیاه کنند و بر آن کلمه (القصاص) بنویسند و نام یکی از پنج پسر خود را القاص نهاد


شاه اسماعیل علاوه بر شعار‌های سیاسی، دستور داد شعار‌هایی با محتوای لعن ابوبکر، عمر و عثمان بر سراسر شهر‌ها نقش کنند. اما مهمترین میراث اسماعیل صفوی در زمینه شعار‌های سیاسی، تمسک به مقدسات دینی برای ترسیم جایگاه سیاسی بود. به گزارش رویداد۲۴ او دشمنان خود را یزیدی و کافر و... می‌نامید و خود را خادم ائمه اطهار و جانشین آن‌ها ترسیم می‌کرد؛ میراثی که در تاریخ معاصر ایران پابرجا مانده است.

اما این فقط شخصیت‌های دینی اسلام نبودند که شکل کلی شعار‌های سیاسی در ایران را شکل دادند؛ اساطیر کهن ایران نیز به مرور وارد گفتمان سیاسی شده و در شعار‌های سیاسی دیده شدند. مثلا لقب محمدرضاشاه علاوه بر یزید زمان، «فرعون قرن بیستم» و «ضحاک زمانه» بود.

در اساطیر ایرانی پیش از اسلام، پادشاه نماینده خدایان روی زمین بود و «فرّه ایزدی» که در شاهنامه فردوسی نیز به وفور دیده می‌شود، نشان مشروعیت پادشاه و قدرت بی‌حد او بود. در این الهیات جایی برای فرد و سیاست نمی‌ماند. امر، امر شاه بود چرا که شاه نماینده خداوند روی زمین بود.

از طرف دیگر بنا بر آموزه‌های مزداییسم جهان به خیر و شر تقسیم شده بود. همانطور که «نیکی کدی» خاطرنشان می‌کند «گونه‌ای ذهنیت ثنوی و مطلق‌بین می‌آفریند که هیچ کثرتی را برنمی‌تابد و جهان و مناسبات انسانی را در مطلق می‌نگرد.»

الهیات تصوف در ایران پس از اسلام به این نوع جهان‌بینی دامن زدند و به نوبه خود مبانی استبداد را استحکام بخشیدند. در الهیات شیعه، جهان، ولی دارد که حجت خدا روی زمین است. همچنین تربیت و رشد در جهان‌بینی صوفیانه نیز تنها و تنها در گرو گوش نهادن به پیر و مرشد و تهی شدن از هرگونه منیت و خودینگی ممکن است.

آیت الله خمینی در دهه پنجاه برای مردم ایران چنین شمایلی داشت. او برای مردم ایران در حکم یک «منجی» بود که می‌خواست با معجزه ایمان در برابر شیطان و فرعون زمانه، یعنی محمدرضاشاه، ایستادگی کند. در نظر آنان تشیع نه صرفا مجموعه‌ای از باور‌های توحیدی و اعمال عبادی و اصول اخلاقی، بلکه در وهله نخست کیش اعتراض مصلحان جهان علیه سرکوب و استثمار طاغوت‌های زمانه بود.

دوگانه انگاری خیر و شر در شعارهای انقلابیون

دوگانه‌انگاری و ثنویتی که طی قرون متمادی در فرهنگ ایرانیان پرورده شده بود بر بازنمایی دو رهبر سیاسی مهم در ایران پیش و پس از انقلاب بسیار اثرگذار بود. آزاده‌ای که علیه «شرور جهان» برخاسته و فردی عاشورایی که در مقابل ظلم یزیدیان زمان قیام کرده است که این مسئله در نوع شعارها نیز خود را نشان می‌داد: «خمینی بت‌شکن/ ریشه شاهو بکن» و «خمینی بت‌شکن / رهبر دور از وطن».

در این نگاه، همانطور که از شعار‌ها نیز مشخص است، چهره‌ای همزمان مقتدر، محق و مظلوم از رهبر سیاسی انقلاب ترسیم می‌شد. به تعبیر عباس امانت از مورخان برجسته ایرانی، آیت الله خمینی در نظر اکثریت مردم بت‌شکنی در برابر بت شاهنشاهی بود که در برابر رژیم غرب‌زده و سرکوبگر پهلوی بر ایمان، وحدت و انسجام اسلامی تاکید می‌کرد.

شعار معروف انقلاب ۵۷ که بعد‌ها به شعار ملی حکومت جمهوری اسلامی تبدیل شد نیز از همین ادراک و فرهنگ تاریخی سرچشمه می‌گرفت: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» این شعار در تقابلی آشکار با شعار ملی حکومت پهلوی قرار داشت. شعار ملی حکومت پهلوی این عبارت بود: «مرا داد فرمود و خود داور است»؛ که از نامه انوشیروان به کارداران خویش در شاهنامه فردوسی اخذ شده بود و آشکارا رنگ و بوی ناسیونالیستی و ایرانی داشت. اما در شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، اسلام محوریت دارد.

لقب امام نوعی دلالت آخرالزمانی داشت و در تاریخ تشیع، هیچ مجتهد و مرجع دیگری نبود که لقب امام داشته باشد. این لقب درباره معدودی از بزرگان اهل سنت به کار می‌رفت، ولی درتشیع تنها به دوازده جانشین پیامبر اسلام به کار می‌رفت. آیت الله خمینی صرفا یک مرجع تقلید ساده نبود، بلکه شخصیتی مذهبی و سیاسی بود که جایگاهی فراتر از یک مرجع تقلید ساده یافت: نایب امام عصر، منجی عالم بشریت.

در مقابل آیت الله خمینی، شاه نماد و منشا انواع شر و بدی بود. او در شعار‌ها به صفات انحرافات جنسی، دزدی و غارت، نوکری بیگانگان و سرکوبگری و بی‌رحمی منتسب می‌شد. شاه در شعار‌ها مسئول تمام فجایع اجتماعی قلمداد می‌شد؛ حتی آن فجایعی که عامل دیگری داشتند یا هرگز رخ نداده بودند: «رکس آبادان را / کتاب قرآن را / مسجد کرمان را / شاه به آتش کشید / شاه به آتش کشید.»

این دوگانگی به‌ویژه در سال‌های پایانی حکومت پهلوی مدام پررنگ‌تر شد. هر چه به سال‌های منتهی به انقلاب نزدیک می‌شویم، می‌بینیم که شعار‌های مذهبی انقلاب با توجه به همزمان شدن تظاهرات خیابانی با ایام مذهبی بیشتر می‌شود.

احمد سلامتیان نماینده دور اول مجلس و از اعضای پیشین جبهه ملی در این باره می‌نویسد: «اوج انقلاب اسلامی با مسائل مربوط به عاشورا، تاسوعا، اربعین و روز‌های ۲۸ و ۲۹ صفر همراه شد، یعنی روز‌ها و ایامی که نوحه و مرثیه خواندن در جامعه ایران رسم بود، در نتیجه شعر سیاسی به راحتی و به میزان زیادی، جایگزین شعر، شعار و نوحه و مرثیه‌های مذهبی شد، ولی شکل و استخوان‌بندی آن‌ها را حفظ کرد.»

دوگانه مذکور در شعار‌های انقلاب به‌کرات دیده می‌شود. زمانی که آیت الله خمینی به ایران می‌آمد مردم می‌خواندند «دیو چو بیرون رود فرشته درآید»، شعاری که تمام مفاهیم مذکور را می‌توان در آن دید. بازه زمانی ۲۶ دی ماه که شاه از ایران خارج شد و دوازدهم فروردین که آیت الله خمینی به ایران آمد را می‌توان نقطه اوج شعار‌هایی با مضمون قیاس شاه و آیت الله دانست. با خروج شاه مردم شعار می‌دادند:

«خدایا سفرش را پرخطر کن / ما را از مرگش باخبر کن»

«الهی برنگردی،‌ ای شاه جانی / هرجا که بری تو چنگ مائی»

همچنین پس از خبر بازگشت آیت الله خمینی از تعید، انقلابیون شعار خود را تغییر داده بودند و اینک می‌گفتند: «میاد از کربلا / خمینی روح‌الـله / یک دستش به‌تسبیح / یک دستش به‌عبا»

ترکیب فحش و شعار توسط انقلابیون

همچنین شعار «شاه زنا زاده است / خمینی آزاده است» یکی از شعار‌های پرتکرار مردم بود. شعار «درود بر خمینی بت‌شکن / مرگ بر این یزید قانون‌شکن»، نشان از نگاه مردم به شاه و آیت الله خمینی داشت. بنابر جمع‌آوری محمد مختاری نویسنده و منتقد ادبی برجسته ایران که در جریان قتل‌های زنجیره‌ای کشته شد، القابی که در شعار‌ها به شاه نسبت داده می‌شد عبارت بودند از «سگ، بی‌دین، خوک، الاغ گاری، ممد دماغ، دیوانه، کو...، ک..کش، دیوث، پرفریب، پررو، نسناس، فاسد، جغد شوم، بدقواره، رقاص، دنی، دیو، آدمکش، دزد، مزاحم، سلاخ، جنایتکار و زنا زاده و حتی شعارهای رکیک جنسی که توسط انقلابیون مطرح شد. از طرف دیگر القابی مبنی بر وادادگی در برابر دولت‌های خارجی برای شاه ساخته بودند: ممل آمریکایی، نوکر اجنبی، نوکر بیگانگان، عروسک آمریکا، همسر کارتر، سگ کارتر و سگ زنجیری آمریکا.»

در مقابل القاب آیت الله خمینی، «امام، رهبر مستضعفین، بت‌شکن، مدافع استقلال، انقلابی‌ترین مرد جهان و رهبر آزادگان» بود. همچنین انقلابیون در برابر یکی از معروف‌ترین شعار‌های حکومت پهلوی، یعنی شعار «خدا شاه میهن»، این شعار را ساختند: «این است شعار ملی: خدا، قرآن، خمینی.»

تضاد میان آیت الله خمینی و محمدرضاشاه حتی در ظواهر این دو رهبر سیاسی نیز مشهود و تاثیرگذار بود. عباس امانت درباره این مساله می‌نویسد: «او که در اواخر دهه هفتم زندگی خود ریشی سفید داشت و عمامه‌ای سیاه بر سر می‌نهاد از نظر ظاهر با دیگر رهبران انقلابی قرن بیستم تفاوت چشمگیری داشت. برای بیشتر ایرانیانی که سال‌ها بود یک عمامه به سر را در موضع قدرت ندیده بودند، آیت الله خمینی موردی استثنایی به نظر می‌رسید. چهره اغلب اخمو، چشمان نافذ زیر سگرمه‌های در هم و صدای یکنواخت، ولی با وقار -که لهجه مناطق پرت مر کز ایران را با لهجه ملا‌های عربی آمیخته بود- تصویر زاهدی از قرون گذشته را به‌یاد می‌آورد. به نظر بسیاری از هم‌میهنان او، با این میزان غیرعادی بودن، توامان رعب‌آور و جذاب بود. زهد، نترسی و تندخویی او با میلیتاریسم شق و رق دوره پهلوی و به خصوص کر و فر سلطنتی شاه در تضادی جدی قرار داشت. او در عبای ساده خود، برخلاف ظاهر مشعشع شاه در یونیفورم نظامی پر نشان و حمایل، بسیار جذاب و نافذ بود.»

نگاه قدسی به شخصیت آیت الله خمینی، که یکی از نمود‌های آن شعار‌هایی که بررسی کردیم بود، در دهه‌های پس از انقلاب نیز وجود داشت و تاثیر آن در فضای عینی سیاست ایران نیز دیده می‌شد. ارنست نولته در کتاب «اسلام‌گرایی سومین جنبش مقاومت رادیکال» می‌گوید: «زمانی که آیت‌الله خمینی درگذشت عده‌ای از رزمندگان جنگ بر ضریح او حاضر شده‌اند و از عمق جان می‌گریند که چرا آن‌ها زنده بودند و امامشان درگذشته بود. آن‌ها از زنده بودنشان شرمسار بودند.. روزی که آیت‌الله خمینی به ایران بازگشت، حس و حال مردم مانند این بود که امام غائب بازگشته است.»

منجی‌باوری، خیر و شر کردن جهان، پیروی بی‌پرسش از پیر طریقت در تصوف، واقعه کربلا و مساله استعمار در ایران بستر‌های فرهنگی شعار‌های انقلاب ۵۷ بودند. مفاهیمی که در تاریخ ایران ریشه‌ای دیرینه داشتند و در ذهن و ضمیر ایرانیان نفوذ کرده بودند. آیت الله خمینی نیز گویی از دل تاریخ و فرهنگ ایران برخاسته بود و به‌تنهایی شمه‌ای از هرکدام از این بستر‌های فرهنگی را در شخصیت، ظاهر و افکار و گفتار خود داشت. به همین دلیل است که بسیاری از تحلیلگرانی، چون نیکی کدی، منصور معدل، لیلی عشقی و بسیاری از دیگر مورخان و جامعه‌شناسان اجتماعی، ریشه‌های فرهنگی انقلاب اسلامی را بیش از علل دیگر اثرگذار می‌دانند؛ نکته‌ای که خلال تحلیل شعار‌های معترضان نیز تایید می‌شود.

11 دقیقه

افزودن دیدگاه جدید

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
1 + 0 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.