محمدجواد حقشناس در گفتوگو با «اعتماد» میگوید: حال شما چطور است؟ این پرسش، یکی از نخستین پرسشهایی است که مردم ملل مختلف در بدو دیدار طرح میکنند. اهمیتی که برآمده از یک نیاز بنیادین انسانی است. انسانی که حس و حال خوب نداشته باشد، عالیترین سطح محرومیت را تجربه میکند. اما طرح این پرسش از ایرانیان در روزهایی که اخبار ناخوشایندی در خصوص صدور احکام محاربه و اجرای برخی از این احکام به گوش میرسد، باعث بروز تردیدهای فراوانی از عقل پرسشکننده میشود.
اما به نظر میرسد در اوج نوسانات و التهابات عمومی جامعه لازم است دماسنجهای تحلیلی، وضعیت عمومی جامعه را رصد کنند و تصویری از شدت وخامت یا بهبود احوالات جامعه ارایه کنند. محمدجواد حقشناس فعال سیاسی در پاسخ به این پرسش «حال خوب» را گمشده این روزهای مردم و جامعه ایرانی معرفی میکند و اوج وظیفه حاکمان را ایجاد و تزریق این حال خوب میداند.
به اعتقاد این فعال سیاسی و اجتماعی، تاخیر در ایجاد این حس و حال منجر به تلنبار شدن مطالبات فروخورده و نهایتا فوران جامعه میشود. حقشناس فقدان این حال خوب را اوج محرومیت برای افراد جامعه تلقی میکند. او خطاب به سیاستگذاران به آنها هشدار میدهد که گمان نکنند از تیررس حادثه جستهاند و مردم مطالباتشان را واگذاشتهاند. حقشناس چشمانداز آینده را در گروی درک حاکمان از ضرورت تغییر و تن دادن به آن میداند. او دستاوردهای جامعه در خصوص گشت ارشاد را مدل موفقی میداند که حاکمیت میتواند آن را در سایر سطوح سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نیز تکرار کند.
با گذشت ۹۰ روز از رخدادهای اعتراضی اخیر حس و حال عمومی مردم و جامعه را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا حال مردم بهتر شده است؟
فلسفه زندگی در همه جوامع مبتنی بر یک هدف مشخص است؛ انسان تلاش میکند صبح که از خواب بلند میشود حال خوبی داشته باشد. این حال خوب گمشده همه عارفان، فلاسفه، دانشمندان و حتی انبیاست. کل ماموریت پیامبران هم این است که انسان را به سمت حال خوب راهنمایی کنند. حس مشترک همه انسانها چه مذهبی و چه غیر مذهبی دستیابی «حال خوب» است.
اما متاسفم که باید بگویم زنان، مردان، جوانان، نخبگان و در یک کلام شهروندان ایرانی در موقعیتی هستند که حال خوب برایشان به یک رویا در دوردست بدل شده است. افرادی که نگران جامعهشان هستند، این درد مشترک را حس میکنند که حال جامعه خوب نیست.
در آن طرف قصه هم باید گفت که مهمترین وظیفه حاکمان، دولتمردان و اصحاب قدرت، تلاش برای تزریق این حس و حال خوب است. حاکمیتی که نتواند این حس خوب را در پیکره جامعه تزریق کند، دستاورد مثبتی نداشته است. گزارههایی مانند رشد، توسعه، رفاه، حقوق شهروندی، حق بیان، حق آزادی، حق انتخاب و... همه از مواردی است که حال خوب را میسازد. وقتی جامعهای ظرفیت ایجاد حال خوب برای مردمش را داشته باشد اما به دلیل ناکارآمدی، تبعیض، فساد، تندروی و... نتواند این حال خوب را ایجاد کند، دارای عالیترین سطح محرومیت است. بخش قابلتوجهی از مشکلات جامعه ایرانی نیز خودخواسته است و هسته سخت قدرت به خاطر بیتوجهی به قانون، دو قطبیسازی تقسیم جامعه به خودی و غیر خودی این فضا را ایجاد کرده است. این روزها جوانان ایرانی تلاش میکنند حال بد خود و جامعهشان را به بهترین حال بدل کنند. دستیابی به این حال هم هزینه دارد و جوانان ایرانی تلاش میکنند با کمترین هزینهها به این حال خوب برسند.
پس از رخدادهای اخیر، برخی نهادهای تصمیمساز حاکمیتی وعده دادند پس از فروکش کردن نسبی ناآرامیها، میخواهند زمینه اصلاح و تغییر را فراهم سازند. مواردی هم اشاره شد، از گفتوگو با همه اقشار از رافت و ایجاد زمینههای کنشگری برای همه اعضای جامعه و... صحبت شد. اما شاهدیم که نه تنها این زمینهها فراهم نشده، بلکه برخوردهای سلبی و تند با صدور احکام محاربه افزایش هم پیدا کرده است. این فضا را چطور تحلیل میکنید؟
به یکی از حکایتهای ادبی و عرفانی کشور اشاره میکنم و مثال میزنم. در این حکایت، طفلی در آغوش یکی از آشنایان خود با ظاهر خشن و ترسناک قرار داشت و مدام گریه میکرد. هر اندازه تلاش شد تا کودک آرام شود، نشد. کودک آنقدر زاری کرد که به ناچار حکیمی را صدا میزنند. حکیم به محض دیدن طفل در آغوش مرد ترسناک، خطاب به مرد گفت: تو طفل را به زمین بگذار و رهایش کن، دردش آرام میگیرد. مرد کودک را رها میکند و طفل آرام میگیرد. در بسیاری از موارد مشکلات جامعه از این دست مشکلات است. بسیاری از تصمیمسازان که در ظاهر تلاش میکنند درد مردم را دوا کنند، باید متوجه باشند که مشکل مردم امروز رفتارهای تند و خشن همین افراد است.
دوری این افراد از سرنوشت مردم، جامعه را آرام میکند. برخی افراد و جریانات با تصمیماتشان، با حرفهایشان و با سخنانشان مردم را عصبانی میکنند. این روند هم ادامه دارد. اگر انصاف داشته باشند و عقلانیتی وجود داشته باشد، برخی افراد و جریانات سالخورده و فرسوده باید خود را قربت الیالله بازنشسته کنند و اجازه دهند مردم برای خودشان تصمیم بگیرند و خادمانشان را انتخاب کنند. فاصله گرفتن برخی افراد و جریانات از مردم، باعث آرامی مردم میشود. این در حالی است که تندرویها در فضای عمومی جامعه جریان دارد، قربانی میگیرد و باعث خشم مردم میشود. مانند بنزینی که روی آتش ریخته میشود. تاسفآور است که مردم هر روز باید با اخبار تلخ و خشن محاربه و اعدام و... روز خود را آغاز کنند.
میخواهم بدانم، آیا نشانهای از گفتوگو، تغییر و اصلاح در سطوح تصمیمسازی ارشد کشور مشاهده شده است؟
نه متاسفانه، نه در خصوص گفتوگو و نه اصلاح و تغییر نشانهای از بهبود مشاهده نمیشود. مسوولان در خلوت اشاره میکنند که مایل به تغییر و اصلاح هستند اما در عمل نشانهای از بهبود مشاهده نمیشود. هنوز تریبونها در اختیار افراد و جریاناتی است که در همه این سالها تلاشی جز ایجاد تنفر و عصبانیت و نارضایتی میان مردم نبوده است. هنوز رسانهها تحت فشارند. هنوز دستگیریها ادامه دارد و احکام تند صادر میشود.
برخی معتقدند این احکام صادر میشود تا بازدارندگی ایجاد شود، ضمن اینکه عکسالعمل مردم هم با این احکام سنجیده شود؟
این بدترین شیوه است. زمانی به فردی هشدار میدهند، دستت را در این لانه نکن که باعث گزیدگیات میشود. وقتی فرد انگشت خود را در لانه مار میکند، طبیعی است که باعث گزیدگی میشود و زخم و هلاکت به دنبال دارد. طبیعی است بازتولید خشونت باعث عصبانیت و خشم مردم میشود. تکرار این واقعیت و به آزمون گذاشتن آن، باعث افزایش مشکلات و حتی هلاکت و فروریزی میشود. اگر قرار بود با رفتارهای تند، اهداف جریانات تندرو محقق شود، اساسا جامعه به این وضعیت نمیرسید. در گام اول باید تلاش شود تغییری در رفتارها صورت بگیرد. نگرشهای تصمیمسازان باید تغییر کند. سنجش واقعی، سنجش رضایت مردم است. فهمیدن نظر مردم هم کار سختی نیست و به راحتی میتوان متوجه شد که صدای مردم چیست. مردم حرکت در مسیر قانون را میخواهند، مدارا، شایستهسالاری، بهبود ورابط با جهان و... را میخواهند. نهادهایی که خلاف قانون اساسی تاسیس شدهاند باید جای خود را به ساختارهای مردم نهاد بدهند. افراد امتحان پس داده باید بازنشسته شوند و روح جوانی در کالبد نهادهای تصمیمساز تابانده شود.
اما برخی از مسوولان معتقدند که هیچ بحرانی در جامعه شکل نگرفته و مردم از کف خیابان دستاوردی کسب نکردهاند. بنابراین مردم دیگر به سمت تجمعات خیابانی نخواهند رفت. دستاورد مردم از رخدادهای اخیر چه بوده است؟
مهمترین خواسته مردم درخواست تغییر بوده است و این پیام را با صدای بلند فریاد زده است. اتفاقا برخلاف تصور برخی، مردم دستاوردهای فراوانی کسب کردهاند. شب و روز در خیابان و پشت بام و کوچهها، به صورت فردی و جمعی، خواستههای مردمی مطرح شده. مهمترین دستاورد مردم این است که متوجه شدهاند، قدرتشان در کنار هم است. بهتر است هسته سخت قدرت هرچه سریعتر تا دیر نشده صدای این مردم را بشنود.
هر اندازه که فرصت از دست برود، آسیبهای بیشتری به ایران، برای اسلام، برای تشیع و برای فرهنگ ایرانی وارد میشود. بیتوجهی و بیتدبیری ممکن است دستاوردهای هزارانساله کشور را خدشهدار سازد. اگر سیاستگذاران درست عمل نکنند آیندگان از آنها به عنوان افرادی که گوش خود را نسبت به صدای مردم بستند و ظرفیتهای کشور را به باد دادند، یاد میکنند.
اگر روند برخوردهای سلبی ادامه داشته باشد و صدور احکام محاربه و اجرای آن تسریع شود، جامعه وارد چه فازی میشود؟
این احکام فقط زخمها را عمیقتر میکنند. وقتی یک شاکی خصوصی که برادر بسیجی بوده است، میبیند که قاضی حکم اعدام داده، بلافاصله از آن تبری میجوید و از شکایت خود صرفنظر میکند. کنار خانواده مینشیند و نگران است که این حکم جان یک انسان را نگیرد، یعنی مردم با هم مشکلی ندارند. این روند در خصوص یکایک پروندههای محاربه هم صدق میکند. اساسا احکام باید افکار عمومی را راضی کند و منجر به التهاب افکار عمومی نشود. احکام اخیر نه تنها با انتقاد عموم مردم مواجه شده، بلکه حقوقدانان و صاحبان فتوا هم آن را برنتابیدهاند. حکمی که نه حقوقدانان آن را تایید کنند، نه فتاوا دال بر صدور آن باشد و نه عقلانیت سیاسی آن را برمیتابد، معلوم است که باید مورد تجدید نظر قرار بگیرد. نباید فراموش کرد این رفتارها، فضا را در اختیار برخی جریانات تندروی خارجی قرار میدهد تا در آتش شکاف میان مردم و مسوولان بدمند. چه جوان بسیجی که بر اساس اعتقادات خود وارد میدان شده و چه جوان دختر و پسری که برای پیگیری مطالبات خود در تجمعات اعتراضی حضور پیدا میکند، فرزندان این سرزمین هستند. شکاف میان این دو سو به نفع دشمنان کشور است. هر خونی که از یک ایرانی ریخته شود، ضایعهای دردناک برای همه ایرانیان است. این روزها برخی جریانات تندرو در حال ترویج این ایده هستند که جنبش به خون بیشتری نیاز دارد و تلاش میکنند ذهن جوانان ایرانی را برای رفتارهای خطرناک تهییج کنند. سیاستگذاران ایرانی نباید به گونهای رفتار کنند که چارهای جز رفتارهای تند و خشن وجود نداشته باشد. باید زمینه کنشگری معقول برای جوانان این سرزمین فراهم شود. تندروها از هر دو سو، آسیب میرسانند، چه افرادی که تریبونی در دست دارند و تئوری خشونت میبافند و چه جریانات بیرونی که جامشان را از خون جوانان این سرزمین پر میسازند. همه در برابر مطالبات این نسل و این مردم مسوولند.