تا شب با خودت چند چندی رفیق؟

تا شب با خودت چند چندی رفیق؟

هومن جعفری در روزنامه فرهیختگان نوشت: کجا می‌روی؟ کجا می‌آیی؟ چه می‌کنی؟ روحیه‌ات چطور است برای بازی بزرگ امشب؟ نگاه می‌کنی یا رویت را می‌کنی آن‌ور؟ می‌روی برای تشویق یا تحریم؟ دلت می‌خواهد ببریم یا ببازیم؟ با خودت چند چندی؟ من با تو صفر صفرم. هرطور که با بازی امشب راحتی. آن سمتی هم باشی من با تو صفر صفرم.

پرچم و تخمه و بوق و چای زیاد ردیف کرده‌ای؟ یا نکند بساط امشبت امروزی‌تر است؟ پفک و ماست و چیپس و اشی‌مشی و آب‌میوه پاکتی؟ با رفقایی یا با یار؟ تنهایی یا با گروه؟ انار هم «دون» کرده‌ای؟ آخر امشب شب یلدایی است برای خودش! تا صبح بیداریم. یا می‌بریم و تا صبح جشن می‌گیریم یا نمی‌رویم بالا و تا صبح حسرتش را می‌خوریم! امشب شب یلداست. طولانی‌ترین شب سال! طولانی‌ترین شب قرن! امروز هم روز یلداست! طولانی‌ترین روز دنیا! تمام نمی‌شود امروز! تا لحظه شروع بازی، باید کلی صبر کنیم ببینیم کی شروع می‌شود و کی اوکی می‌شود و کی داور اسپانیایی، سوت شروع را می‌زند؟

ته بازی امشب، من و توییم و اشک! بگذار از همین حالا برایت بازی امشب را باز کنم. بازی شروع می‌شود. سرود ملی می‌زنند و ما بغض این چند وقت را دوباره در گلوی‌مان حس می‌کنیم. شاید مثل من، بازی را نگاه نکنی. من ۲۰ دقیقه اول بازی با ولز را ندیدم. داشتم چیزی تایپ می‌کردم. حالم خوب نبود. دلم خون بود. صدای تلویزیون بلند بود و همه تحریریه داشتند بازی را می‌دیدند جز من که نشسته بودم گوشه دیگری. نشد. حال دلم برگشت. تلویزیون کشاند مرا سمت خودش. رفتم و بازی را دیدم و تهش چه گریه‌بازاری بود. شاید تو هم امشب این‌طوری شدی. شاید هم نه. داغ داغ رفتی پای تلویزیون. نمی‌دانم. با تو صفر صفرم. قضاوتی ندارم برایت. هرطور که بودی، هرکجا که بودی، دلت هرجا که پرکشید، عشق است!

تو را نمی‌دانم. من به بازی امشب خیلی امید دارم. برای اولین بار است که در روز آخر، ما دست بالا را داریم. حتی یک مساوی هم برای ما کافی است! خوب که فکرش را می‌کنم این بازی خوراک عابدزاده است. یاد وقت تلف کردن‌هایش می‌افتم در جوهورباهور مالزی مقابل ژاپنی‌ها! آنها حال‌شان خوب بود. ما لت‌وپار به مالزی رفته بودیم. شرجی مالزی، تیم ما را له کرده بود. احمدرضا یک‌تنه چقدر وقت تلف کرد که ما را برساند به ضربات پنالتی بلکه مستقیم به جام‌جهانی برویم که نشد. گل طلایی را دقیقه ۱۱۸ خوردیم.

این بازی خوراک عابدزاده بود. بگذریم. بازوبند که روی بازوهایش بود، لبخند که می‌زد، دلت قرص می‌شد! توپ را که یک‌دستی می‌گرفت، حالت ارغوانی می‌شد! در بازی امشب کاش احمدرضا بود. دو تا یک‌دستی می‌زد، آمریکایی‌ها خودشان را خیس می‌کردند!

داشتم می‌گفتم. من دلم به این بازی روشن است. تو را نمی‌دانم رفیق. من امشب حسم خوب است. دلم سه‌رنگ است. آماده‌ام برای یک برد خوب. برای یک سه امتیاز از ته دل. برای اینکه با رفقایم درمورد چیزی غیر از این روزها صحبت کنیم. امشب مادر پیرم هم بازی را می‌بیند. آلزایمر دارد. فقط می‌دانم که سر بردن ولز حالش خیلی خوب بود که اتفاق نادری است چون معمولا حالش خوب نیست. همه‌چیز یادش می‌رود. امشب می‌نشیند پای بازی. من هم! میلیون‌ها نفر دیگر هم. دل‌ها که خون است. کاش لب‌ها به خنده باز شود. به خدا هیچ ملتی در دنیا قدر ما به خنده نیاز ندارد!

تا شب با خودت چند چندی رفیق؟

3 دقیقه

افزودن دیدگاه جدید

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
1 + 1 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.