برای اینکه بتوانیم احساساتمان را کنترل کنیم و در برقراری ارتباط با دیگران پیروز میدان باشیم، به هوش هیجانی بالایی نیاز داریم. هوش هیجانی عبارت است از توانایی شناسایی، درک و کنترل احساسات فردی به منظور جلوگیری از بروز رفتارهای تکانشی. این فرآیند شاید به ظاهر ساده به نظر برسد، اما کنترل احساسات در لحظاتی که مورد هجوم احساسات به ظاهر غیرقابل کنترل قرار میگیریم، به سختی امکانپذیر است؛ مگر اینکه بر مهارت کنترل احساساتمان تسلط کافی داشته باشیم. در ادامه با ما همراه باشید تا با ۷ نکتهی طلایی دربارهی اینکه چگونه احساساتمان را کنترل کنیم، آشنا شوید.
۱. به روزهایی که در پیش داریم فکر کنیم
برای اینکه بدانیم چگونه احساساتمان را کنترل کنیم، باید به گذر زمان فکر کنیم. استادان ذِن توصیه میکنند هر وقت در لحظه به شدت احساس خشم، اندوه، کینه یا ناامیدی کردید، از خودتان بپرسید که شدت احساساتتان با گذشت زمان چه تغییری خواهد کرد.
احساسات خیلی شدید موجب میشوند چشمتان را به روی آینده ببندید و به اشتباه فکر کنید همهی چیزی که اهمیت دارد، همین زمان حال است. آدمها وقتی دچار خشم یا اضطراب آنی میشوند، یادشان میرود که فردایی هم هست. پس وقتی در لحظه و از روی خشم تصمیم میگیرید که با مشت، وسط صورت رئیستان شیرجه بروید، به خودتان نهیب بزنید که این تندخویی پیامدهای جبرانناپذیری داشته و آیندهی شغلیتان را به خطر خواهد انداخت.
همهی ما گاهی مغلوب احساساتمان میشویم و رفتارهایی از خودمان بروز میدهیم که پشیمانی به بار میآورند. هر وقت از دست کسی عصبانی شدید، به خودتان بگویید: «من هر روز باهاش چشم تو چشم میشم. اگه عصبانیتم باعث بشه احترامم رو پیش این آدم از دست بدم، اونوقت هر بار که ببینمش چه حالی پیدا میکنم؟» هر وقت از دست اتفاقات زمان حال آشفته شدید، از خودتان بپرسید: «وقتی یه مدت از این ماجرا بگذره، احساسی که الآن دارم چه تغییری میکنه؟» پس آرامشتان را حفظ کنید و از آن دسته افرادی نباشید که فقط تا نوک دماغشان را میبینند، بلکه سعی کنید چند قدم آن طرفتر را هم در نظر داشته باشید.
۲. احساساتمان را بشناسیم
یاد بگیریم فراز و نشیبهای احساسی خود را بشناسیم. برای اینکه بدانیم چگونه احساساتمان را کنترل کنیم، باید قبل از هر چیزی بفهمیم چه وقتهایی و به چه دلایلی احساساتی میشویم.
هر وقت یکباره از چیزی شدیدا شاکی شدید، دلیل عصبانیتتان را جستجو کنید. کنترل احساسات به هیچوجه به این معنی نیست که مجبورید احساسات واقعیتان را انکار کنید. در عوض، هر احساسی را که دارید، باید به همان شکلی که هست بپذیرید. مثلا به خودتان بگویید: «خُب، از این حسی که دارم اصلا خوشم نمیاد، اما در هر صورت خیلی حسودیم شده!» در قدم بعدی، از خودتان بپرسید که چرا چنین حسی دارید: «متنفرم از اینکه بگم حسودیم شده، اما واقعیت اینه که چون رضا ماشینش رو عوض کرده و من فعلا مجبورم با همین قراضه برم و بیام، حسابی بهش حسودیم شده!»
به جای اینکه احساساتتان را توجیه کنید، به نفعتان است که با خودتان روراست باشید. اغلب افراد در چنین موقعیتهایی سعی میکنند خودشان را گول بزنند و احساسات واقعیشان را انکار کنند. اما برای اینکه بتوانید احساساتتان را کنترل کنید، قبل از هر چیزی باید دلیل بروز احساسی را که به جانتان افتاده با شهامت جستجو کنید.
۳. حالوهوای خود را تغییر دهیم
اغلب افراد فکر میکنند احساسات ناخوشایندی که دارند، خودبهخود اتفاق افتادهاند و درست مثل وقتی هوا طوفانی میشود، فقط میتوانند صبر کنند تا بالاخره از شدت احساساتشان کاسته شود. اما جالب است بدانید احساسات شدیدی که یکباره هجوم میآورند، قابل کنترل هستند. شما میتوانید احساسات ناخوشایندی را که دارید در جهت مثبت تغییر دهید، اما نه به وسیلهی راهکارهای مخربی چون پرخوری یا سیگار کشیدن. فردی که بتواند کنترل احساساتش را به دست بگیرد و خویشتنداری کند، یعنی از سلامت روانی و بلوغ احساسی برخوردار است و میداند چگونه شاد زندگی کند.
برای اینکه حالوهوای خود را تغییر دهید، یک کار جدید انجام دهید. مثلا اگر احساس بیحوصلگی میکنید، مطمئن باشید با تماشای برنامههای تلویزیونی خستهکننده، فقط بیحوصلهتر میشوید. در چنین موقعیتهایی، تلویزیون را خاموش کنید و به پیادهروی بروید. اگر عصبانی و رنجیدهخاطر هستید، فقط کافی است به چیزهایی فکر کنید که از داشتنشان در زندگی خرسندید. اگر از پیشامدی نگران و بیمناک هستید، در عوض به خودتان بگویید که همین پیشامد میتوانست خیلی بدتر از اینها اتفاق بیفتد.
مهم این است که به یک کار جدید دست بزنید و افکارتان را تغییر دهید. نباید بر موج احساسات سوار شوید و با این موج مخرب هر کجا که رفت بروید. در عوض، چشمتان را ببندید و برعکسِ این احساسات ناخوشایند فعلیتان را تصور کنید. مثلا هر وقت چیزی اعصابتان را به هم ریخت، چشمتان را ببندید و فقط چند لحظه خودتان را در حالت آرامش و راحتی تصور کنید. حداقل فایدهی این راهکار، خنثی شدن احساسات منفی است. با این راهکار شاید حتی بتوانید احساسات مثبت را جایگزین احساسات منفی کنید.
۴. کنترل احساسات را از دیگران بیاموزیم
برای اینکه یاد بگیریم چگونه احساساتمان را کنترل کنیم، میتوانیم از دیگران هم کمک بگیریم. ببینیم افرادی که در کنترل احساساتشان مهارت دارند، چگونه با ناملایمات کنار میآیند. مثلا بپرسیم چگونه جلوی عصبانیتشان را میگیرند یا با اینکه به اهدافشان نرسیدهاند، چگونه میتوانند باز هم لبخند بزنند. اگر توصیههایی را که این افراد در اختیارمان میگذارند، به کار ببندیم، حتما در کنترل احساساتمان موفقتر خواهیم بود.
۵. درست نفس بکشیم
احساسات منفی روی جسم تأثیر نامطلوب میگذارند. مثلا عصبانیت موجب افزایش ضربان قلب و فشار خون میشود. به همین دلیل است که افراد تندخو در معرض ابتلا به بیماریهای قلبی قرار دارند. افسردگی نیز موجب تضعیف سیستم ایمنی میشود. برای اینکه از این تأثیرات نامطلوب جلوگیری کنید، باید طرز صحیح نفس کشیدن را در زمان غلبهی احساسات یاد بگیرید. خشم و اضطراب وقتی روی جسم تأثیر منفی میگذارند که بریده بریده نفس بکشید. در موقعیتهایی که مورد هجوم احساسات مخرب قرار میگیرید، فقط کافی است پنج ثانیه نفس نکشید تا بدن بتواند طرز نفس کشیدنتان را مجددا تنظیم کند. سپس آهسته دَم بگیرید، طوری که ریهها کاملا از هوا پر شوند. در مرحلهی بعد، هوایی را که داخل ریهها فرستادهاید، خیلی آهسته، حتی آهستهتر از هنگام دَم، بیرون بدهید. در هنگام بازدم تصور کنید هوایی که از ریهها بیرون میدهید، آرامش و راحتی محض است. یادتان باشد این طرز بیرون دادن هوا از ریهها حالتان را خوب میکند و موجب آرامش میشود.
۶. برای کنترل احساساتمان، عقلمان را به کار بیندازیم
هر احساسی، موجودی پرقدرت اما نادان است که گاهی به نظارت و راهنمایی نیاز دارد. بدون شک برای اینکه به انجام کاری انگیزه پیدا کنید، باید احساساتی شوید. اما مهمتر این است که صحیحترین احساس را در صحیحترین زمان به صحیحترین شکل ممکن به کار ببرید. واقعیت این است که آدمها هرچه احساساتیتر شوند، به همان اندازه هم احمقتر میشوند، چرا که احساسات موجب میشوند به جای اینکه منطقی رفتار کنید، واکنشهای بدون فکر از خودتان بروز دهید. پس به جای اینکه فورا احساساتی شوید، افکارتان را جمعوجور کنید و خونسرد بمانید. سعی کنید بخش منطقی مغزتان را قبل از اینکه مغلوب احساساتتان شوید، فعال کنید. با این کار، از شدت احساساتتان کاسته خواهد شد و میتوانید بر بخش احساسی مغزتان غلبه کنید. برای اینکه بخش منطقی مغزتان را تحریک کنید، فقط کافی است در زمان هجوم احساسات سعی کنید اسم چند نفر از همکلاسیهای دوران دبستانتان را به خاطر بیاورید یا مثلا حروف الفبا را در ذهنتان مرور کنید.
۷. نیازهای احساسی خود را برطرف کنیم
همهی موجودات زنده نیازهایی دارند که اگر برطرف نشوند، آسیب میبینند. نیازهای ابتدایی ما انسانها عبارتند از خواب، خوراک، مسکن و آب. اگر هر کدام از این نیازها برطرف نشوند، بدون شک به احساسات آشفته دچار خواهیم شد. علاوه بر نیازهایی که نام بردیم، انسانها نیازهای احساسی نیز دارند. از جملهی این نیازها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- احساس امنیت در زندگی و برخورداری از یک حریم مطمئن
- توجه کردن و توجه دیدن
- توانایی کنترل زندگی
- احساس تعلق به یک جامعهی بزرگتر
- تجربهی دوستی، عشق و صمیمیت
- احساس کسی بودن در زندگی، به ویژه احساس شایستگی و موفقیت
- مشغولیت به منظور جلوگیری از تنبلی و بیحوصلگی و افزایش اعتماد به نفس
وقتی نیازهای احساسی خود را برطرف کنید، مسیر زندگیتان معنیدار و هدفمند میشود. این در حالی است که بیتوجهی به نیازهای ابتدایی زندگی موجب میشود زندگیتان بیهوده و بیمعنی به نظر برسد و نسبت به مشکلات احساسی آسیبپذیرتر شوید. اگر طوری زندگی کنید که حداکثر نیازهای احساسیتان برطرف شوند، آن وقت از ثبات احساسی خود لذت خواهید برد و کنترل احساسات برایتان آسانتر میشود. قدم نخست این است که بفهمید در زندگی چه نیازهایی دارید. وقتی توانستید این نیازها را تشخیص دهید، باید دربارهی هر کدامشان خوب فکر کنید و سپس به سراغ انجام فعالیتهایی بروید که به ارضای این نیازها کمک کنند. به این ترتیب می توانید نیازهای احساسی خود را برطرف کنید و در زمان غلبهی احساسات، به راحتی بر خودتان مسلط شوید.
برگرفته از: uncommonhelp.me