فمینیسم و معنایش یکی از مباحث جنجالبرانگیز قرن بیستویکم است. بیشتر مردم مفهوم واقعی فمینیسم را نمیدانند و با مدافعان برابری جنسیتی با خشم، نفرت و در خوشبینانهترین حالت تمسخر رفتار میکنند. بسیاری از افراد نیز بهرغم حمایت از ارزشها و دیدگاههای فمینیستی، خود را فمینیست نمیدانند! بهراستی فمینیسم یعنی چه؟ چرا بسیاری از مردان و حتی برخی از زنان از فمینیسم نفرت دارند؟ برای آنکه به این سؤالات پاسخ بدهیم، باید مفهوم فمینیسم و تاریخچهاش را بدانیم و انواع آن را بشناسیم. با ما همراه باشید.
فمینیسم چیست؟
فمینیسم مجموعهای پیچیده از ایدئولوژیها و نظریههایی است که در اصل به دنبال ایجاد حقوق برابر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای زنان است. اگرچه وجود فمینیسم بهنفع همه است، هدف از آن برابری زنان با مردان است. در حال حاضر، حقوق مردان در تمام جوامع تضمین شده است و تمام سازمانها و نهادهای اجتماعی بر اساس تفکرات مردانه بنا شدهاند. پس هدف از فمینیسم کمک به مردان نیست.
این تصور نادرست درباره فمینیسم رایج شده است که فمینیستها همان جنسیتگرایان یا سکسیتهای معکوساند، اما این اصلا درست نیست. برخلاف جنسیتگرایان مرد که در پی سرکوب زناناند، هدف جنبش فمینیسم سرکوب مردان نیست. آنها خواهان حقوق و دستمزد، فرصتها و رفتاری برابر با همه انسانها فارغ از جنسیتشان هستند. فمینیسم در پی رفتاری برابر با زنان است تا بتوانند به فرصتهای مشابه در زمینههای کاری، فرهنگی و نقشهای مختلف اجتماعی دست یابند.
در واقع هدف فمینیستها ایجاد برابری و هموارکردن راه برای همه است تا در سایه این برابری، حقوق هیچکس به بهانه نژاد، جنسیت، زبان، مذهب، هویت جنسی، عقاید سیاسی، خاستگاه اجتماعی یا ملیت نقض نشود.
همانطور که تمام حامیان جنبش فمینیستی میدانند، بیشتر مردم متوجه سکسیسم نیستند یا اگر باشند هم فکر میکنند که مشکل مهمی نیست. تودههای مردم فکر میکنند که فمینیسم صرفا مسئله زنانی است که در پی برابری با مرداناند. خیلی از مردم نیز فکر میکنند که فمینیسم جنبشی علیه مردان است. درک نادرست آنها از جنبش فمینیستی نشاندهنده این واقعیت است که بیشتر مردم فمینیسم را از طریق رسانههای جمعی مردسالار شناختهاند.
بل هوکس، نویسنده فمینیست و کنشگر اجتماعی
تاریخچه فمینیسم
مری ولستونکرافت اولین کسی بود که واژه فمینیست را در کتابش به کار برد. با وجود این، استفاده از این واژه ۱ قرن پس از انتشار کتاب «احقاق حقوق زنان» رایج شد. وقتی این اصطلاح در دهه ۱۸۷۰ در فرانسه به کار گرفته شد، معنایش صرفا آزادی یا رهایی زنان بود.
در سال ۱۸۸۲، هوبرتین اوکلرت که فمینیست برجسته فرانسوی و طرفدار سرسخت حق رأی زنان بود، از اصطلاح فمینیست استفاده کرد. او این اصطلاح را برای توصیف خودش و تمام کسانی به کار برد که برای آزادی زنان تلاش میکردند. البته این تنها تلاش فمینیستهای فرانسوی نبود. در سال ۱۸۹۲ نیز همایشی در پاریس برگزار شد که آن را همایش فمینیستی نامیدند.
این فعالیتها و استفاده از اصطلاح فمینیست کمکم در قارهها و کشورهای دیگر نیز رایج شدند. در بریتانیا، این اصطلاح اولین بار در دهه ۱۸۹۰ استفاده شد. پس از آن نیز آمریکاییها در سال ۱۸۹۴ اصطلاح فمینیست را به کار بردند.
در حال حاضر برخی از متفکران معتقدند که باید فمینیسم روزمره را ترویج کرد، یعنی همان چیزی که آنا کوئیندلن، روزنامهنگار آمریکایی، بهزبانی ساده گفته است:
فمینیسم دیگر همانند گذشته شامل گروهی از سازمانها یا رهبران نیست، بلکه انتظاراتی است که والدین از دختران و پسرانشان دارند. فمینیسم طرز صحبت و رفتارکردن ما با یکدیگر است و به این مربوط میشود که چه کسی نانآور خانواده است و چه کسی با این مسئله کنار میآید و کارهای خانه را انجام میدهد. در واقع این مسئله حالتی روحی و روش زندگی ماست.
انواع فمینیسم
فمینیسم گرایشهای متفاوت فراوانی دارد که شرح تمام آنها در یک مقاله ممکن نیست. البته برای اینکه با این مکتب فکری بیشتر آشنا شوید، ۵ نوع جنبش فمینیستی مهم را توضیح میدهیم.
۱. فمینیسم سوسیالیستی
اصطلاح «فمینیسم سوسیالیستی» در دهه ۱۹۷۰ برای رویکردی عملی و نظری جهت ایجاد برابری زنان به کار رفت. تمرکز این نوع فمینیسم بر ارتباط تبعیض علیه زنان با سایر ظلمهای اجتماعی مانند نژادپرستی و بیعدالتی اقتصادی است.
سوسیالیستها دههها مبارزه کرده بودند تا جامعهای برابر ایجاد کنند که در آن افراد فقیر و ناتوان به شیوههای سرمایهداری استثمار نشوند. فمینیسم سوسیالیستی نیز همانند مارکسیسم ساختار سرکوبگر جامعه سرمایهداری را مشکل اصلی میداند. آنها معتقد بودند که فقط تبعیض جنسیتی اساس تمام مشکلات نیست و تبعیض طبقاتی نیز نقش پررنگی دارد. هدف فمینیستهای سوسیالیستی این است که با بهرسمیتشناختن تبعیض جنسیتی و مبارزه با آن، به عدالت و برابری برای زنان، طبقه کارگر، فقرا و تمام انسانها برسند.
۲. فمینیسم لیبرال
در سال ۱۹۸۳، آلیسون جَگر در کتاب «سیاستهای فمینیستی و سرشت انسان» ۴ نظریه فمینیستی را مطرح کرد که عبارتاند از فمینیسمِ:
- لیبرال؛
- مارکسیستی؛
- رادیکال؛
- سوسیالیستی.
طبق تعریف او، فمینیسم لیبرال بیشتر بر موضوعاتی از قبیل برابری جنسیتی در محیط کار، تحصیل و حقوق سیاسی متمرکز است. همچنین این نوع فمینیسم بررسی میکند که چگونه زندگی خصوصی افراد سبب کاهش یا افزایش برابری عمومی میشود.
فمینیستهای لیبرال از ازدواج بهعنوان نوعی مشارکت برابر و ایفای نقش بیشتر مردان در نگهداری از فرزندان حمایت میکنند. آنها طرفدار مسائلی مانند آزادی سقط جنین نیز هستند، زیرا معتقدند منجر به کنترل زندگی فردی و استقلال میشوند. این افراد تلاش میکنند به معضلاتی همچون خشونت خانگی و آزارهای جنسی پایان بدهند تا موانع موجود بر سر راه برابری زنان و مردان از میان برداشته شوند.
هدف اصلی فمینیستهای لیبرال برابری جنسیتی در حوزههای عمومی از قبیل آموزش و حقوق و دستمزد و پایاندادن به تبعیضهای جنسی در مشاغل است. آنها به مسائل زندگی خصوصی افراد نیز از این زاویه توجه میکنند که بر حوزههای عمومی تأثیر میگذارند.
فمینیستهایی که گرایش لیبرالیستی دارند معتقدند که زنان همان چیزی را میخواهند که مردان نیز در پی آن هستند:
- حق تحصیل؛
- داشتن زندگی آبرومندانه؛
- تأمین معاش خانواده.
فمینیسم لیبرال تمایل دارد که برای کسب برابری به دولت، در جایگاه حامی حقوق افراد، تکیه کند. این گرایش فمینیستی از قوانین مثبتی حمایت میکند که برای رفع تبعیضهای جنسیتی وضع میشوند.
۳. فمینیسم رادیکال
این گرایش فمینیستی بر ریشههای مردسالارانه نابرابری زنان و مردان یا بهطور خاص سلطه اجتماعی مردان بر زنان تأکید میکند. فمینیسم رادیکال مردسالاری را عامل تقسیم نابرابر حقوق، امتیازات و قدرت اجتماعی میداند و معتقد است که این تقسیمات بر اساس تبعیضهای جنسیتی انجام میشوند و در نتیجه سرکوب زنان و امتیازدادن به مردان را در پی دارند.
فمینسیم رادیکال بهطور کلی با ساختار سیاسی و اجتماعی موجود مخالف است، زیرا این ساختار با مردسالاری پیوند عمیقی دارد. به همین دلیل فمینیستهای رادیکال به کنشهای سیاسی در نظام کنونی بدبیناند. راهکار پیشنهادی این گروه تغییراتی فرهنگی است که مردسالاری و ساختارهای سلسلهمراتبی مربوط به آن را کمرنگ میکند.
در حقیقت هدف فمینیستهای رادیکال نابودی مردسالاری است نه تعدیل و اصلاح ساختارها از طریق تغییرات قانونی. آنها بر خلاف سوسیالیستها موافق نیستند که ظلم به زنان را به موضوعی اقتصادی یا طبقاتی تقلیل بدهیم.
محورهای فمینیسم رادیکال عبارتاند از:
- حقوق باروری برای زنان از قبیل حق انتخاب مادرشدن یا نشدن، سقط جنین و استفاده از روشهای پیشگیری از بارداری.
- ارزیابی و درهمشکستن نقشهای سنتی جنسیتی در روابط خصوصی و سیاستهای عمومی.
- تأکید به آسیبرسانبودن صنعت پورنوگرافی برای زنان.
- تعریف تجاوز جنسی بهعنوان بیان قدرت مردسالارانه و نه رابطه جنسی.
- شناخت فحشا در دوران مردسالاری به مثابه ستم جنسی و اقتصادی به زنان.
- انتقاد از نقش مادری، ازدواج، خانواده و تمایلات جنسی که بر پایه فرهنگ مردسالارند.
- نقد نهادهای عمومی از جمله دولت و مذهب که از نظر تاریخی پایههایی مردسالارانه دارند.
آزادی زنان در درازمدت حتما به آزادی مردان منتهی میشود، اما در کوتاهمدت بهمعنای ازدسترفتنِ بسیاری از امتیازات مردان است که هیچکس به میل خود یا بهسادگی از آنها دست نمیکشد.
رابین مورگان، شاعر و نظریهپرداز فمینیست
۴. فمینیسم فرهنگی
این گونه از فمینیسم به تفاوتهای اساسی میان زنان و مردان بر مبنای تفاوتهای بیولوژیکی آنها تأکید میکند. اولین بار در سال ۱۹۷۵، بروک ویلیامز اصطلاح فمینیسم فرهنگی را برای تقبیح این گرایش و تمایز آن از فمینیسم رادیکال به کار برد.
فمینیستهای فرهنگی معتقدند آنچه رفتارهای سنتی مردانه نامیده شدهاند از جمله پرخاشگری، رقابتپذیری و سلطهجویی، برای جامعه و جنبههای مختلف آن مانند تجارت و سیاست مضرند. به اعتقاد این گروه تأکید بر مراقبت، همکاری و برابری دنیا را جای بهتری میکند. فمینیستهای فرهنگی اینطور استدلال میکنند که زنان ذاتا مهربانتر و دلسوزترند. آنها بیشتر از مردان روحیه همکاری دارند و حامی دیگراناند. در نتیجه مشارکت بیشتر زنان در فرایندهای تصمیمگیری جامعه بهنفع همه است.
این شاخه جنبشهای فمینیستی از چنین مسائلی حمایت میکند:
- ارزشگذاری مساوی برای مشاغل زنانه از جمله تربیت فرزندان؛
- احترام به مراقبت از فرزند در خانه؛
- پرداخت حقوق یا دستمزد به زنان بهطوری که ماندن در خانه از نظر اقتصادی مقرونبهصرفه باشد؛
- احترام به ارزشهای زنانه و پرورشدهندگی؛
- تأسیس مراکز مربوط به بحران تجاوز جنسی و پناهگاههایی برای زنان قربانی؛
- تأکید بر ارزشهای مشترک زنان سفیدپوست و سیاهپوست و سایر جوامع بهجای پررنگکردن تفاوتهای آنها؛
- تلاش برای متعادلساختن فرهنگی که برای ارزشهای مردانه پرخاشگرانه بیش از حد ارزش قائل است و ارزشهای زنانه مانند مهرورزی را کمارزش میداند.
۵. فمینیسم اسلامی
یکی از بحثهای جنجالی قرن بیستم مشروعیت مذهبی مردسالاری بود. این فمینیستها به ۲ گروه اصلی تقسیم میشوند:
- اولین گروه دین را ذاتا امری مردسالارانه میدانند و معتقدند که تعامل با آن کاری بیهوده و نادرست است.
- در مقابل گروه دوم بر این باورند که تعامل با دین برای ایجاد چالشی مداوم و پرمعنا در برابر عقاید مردسالارانه شریعت ضروری است.
گروه دوم که به فمینیستهای اسلامی مشهور شدهاند، میگویند که اسلام منبع مشروعیت است و باید با مردسالاری از درون سنتهای اسلامی مبارزه کرد.
این گروه از فمینیستها معتقدند که مبارزه برای برابری جنسیتی بخشی از مبارزه بزرگتر برای برقراری عدالت اجتماعی و دموکراسی است. این مبارزه در فرهنگ مسلمانان با مسئله تقابل دین و سیاست درهمآمیخته، یعنی سرنوشت آن به چگونگی تفسیر رابطه دین و سیاست بستگی دارد. برای اینکه فمینیستها بتوانند تغییری پایدار ایجاد کنند، باید با این واقعیت کنار بیایند و طوری استدلال کنند که پیوندهای میان مردسالاری و سیاستهای مستبدانه از بین برود. بهعقیده فمینیستهای اسلامی، انجام این کار ممکن نیست مگر با شککردن به سلطه کسانی که بهنام دین از تفسیرهای مردسالارانه حمایت میکنند.
یکی از چالشهای اصلی که زنان در جوامع اسلامی با آن روبهرو هستند، همین است که چگونه شکاف میان مفاهیم مدرن عدالت و آنهایی که زیربنای قوانین تثبیتشده شریعتاند را کم کنند. برخی از فمینیستهای اسلامی پیشنهاد میکنند که برای این کار از متفکران اسلامی و فعالان اجتماعی کمک گرفته شود. پیشنهاد این گروه از فمینیستها این است که متفکران اسلامی و فعالان اجتماعی در کنار یکدیگر تلاش کنند تا تفسیر تازهای از آموزههای اسلامی ارائه دهند و زمینههای مشترک میان این آموزهها و آموزههای فمینیسم را کشف کنند.
به عبارت دیگر، پیشنهاد فمینیستهای مسلمان برای ایجاد تغییرات پایدار گفتوگو و توافق نظر است. آنها معتقدند که باید بیعدالتیهای ناشی از آدابورسوم و قوانین مردسالارانه را بر اساس تفاسیر نوین از شریعت نشان داد. سپس در چارچوبی که در اسلام برای برابری و عدالت به رسمیت شناخته میشود، قوانین جایگزین قابلدفاع و منسجم ارائه داد.
سخن پایانی
بسیاری از مردم درک درستی از جنبشهای فمینیستی ندارند. اغلب فمینیسم در ایران و برخی جوامع دیگر مترادف با افکاری علیه مردان قلمداد شده است، در حالی که این اصلا درست نیست. تمرکز جنبشهای فمینیستی بر نقد ساختارهای اجتماعی است که مردان طراحی کردهاند. این ساختارها بر اساس دیدگاهها و تجربیات مردانه هدایت میشود و در اصل هدفشان امتیازدادن به ارزشهای مردانه است. این در حالی است که جنبشهای فمینیستی تلاش میکنند تا برابری را برای همه فارغ از جنسیتشان تضمین کنند.