طرح دعوا و یا دفاع در مقابل دعوایی که علیه ما مطرح شده، نیازمند تسلط داشتن بر قوانین گوناگون و جزئیات دادرسی است. به طوری که اگر دعوا یا دفاع از پشتوانهی چنین دانشی برخوردار نباشد، میتواند به شکست بینجامد. یعنی شخص مُحقی از رسیدن به حق خود بازبماند یا به ناحق محکوم شود و در نقطهی مقابل شخص بیحقی، رأیی را به سود خود تحصیل کند و یا از ادای حق دیگری معاف شود. بنابراین رجوع به فردی که از دانش و تخصص مربوط به طرح دعوا و دفاع برخوردار است، میتواند در اثبات حق راهگشا و مفید باشد. این فرد همان وکیل دادگستری است. حال ممکن است با توجه به تجربیات خود یا اطرافیانتان، این سؤال برایتان مطرح شود که اگر باوجود مراجعه به وکیل دادگستری از رسیدن به حق خود در دعوا بازماندید یا در نتیجهی اقدامات وکیل به شما ضرری وارد شود، چگونه ؟ در چه صورت میتوانید علیه وکیل خود در دادگاه طرح دعوا کنید و از دادگاه بخواهید که او را ملزم به جبران خسارت شما کند؟
به طور کلی تکلیف شخص به جبران خسارتی که به ناروا به دیگری وارد ساخته، در عالم حقوق با عنوان مسئولیت مدنی شناخته میشود. بنابراین پرسش فوق را میتوان اینگونه بیان کرد: چه زمانی وکیل در برابر موکل خود، مسئولیت مدنی دارد؟
برای اینکه وکیل در برابر موکل خود مسئول شناخته شود، ابتدا باید ثابت شود که در نتیجهی فعل زیانبارِ وکیل، زیانی متوجه موکل شده است (به عبارت دیگر سه مسئله باید اثبات شود: فعل زیانبار، وجود ضرر و رابطهی سببیت بین آنها). علاوه بر این باید ثابت شود که وکیل در انجام وظایف خود در برابر موکل، مرتکب تقصیر شده است. یعنی از انجام کاری که باید انجام میداده، خودداری کرده و یا کاری را که باید از آن اجتناب میکرده، انجام داده است. ممکن است بپرسید چرا زمانیکه ثابت میشود به دلیل اقدام زیانبار وکیل، حقی از موکل او ضایع شده (برای مثال در دعوا شکست خوردهاست)، باز هم باید تقصیر او ثابت شود؟
پاسخ این است که وکیل دادگستری نیز مانند پزشکی که اقدام به درمان بیمار میکند، نتیجهی مطلوب را کاملا در اختیار خود ندارد و ممکن است با وجود اینکه حداکثر تلاش خود را به کار میبندند، نتواند نظر دادرس را منطبق با نظر خود سازد. همانطور که یک پزشک ممکن است با وجود به کاربستن مهارت خود، موفق به درمان بیمار نشود. به همین دلیل وکلا در اکثر موارد تنها تعهد میکنند که برای کمک به موکل خود در جریان دعوا، از مهارتهای حقوقی خود استفادهی مطلوب کنند و همچنین به تکالیف حرفهای خود عمل نمایند اما تعهد نمیکنند که حتما به نتیجهی مورد نظر موکل یعنی پیروزی در دعوا خواهند رسید. به همین دلیل باید توجه داشته باشید که در هر موردی که در دعوا شکست میخورید، نمیتوانید از وکیل خود بخواهید که ضرر و زیان شما را جبران کند. اما هرگاه وکیل شما در استفاده از مهارتها و عمل به تعهدات حرفهای خود کوتاهی کند، مرتکب تقصیر شده و زمینهی مطالبهی خسارت از وی فراهم میشود.
با توجه به این مقدمه، به توضیح چهار رکن ضروری مسئولیت وکیل (فعل زیانبار، ضرر، رابطۀ سببیت و تقصیر) میپردازیم.
نخست: فعل زیانبار و تقصیر از سوی وکیل
اگر بخواهید علیه وکیل خود دعوای مسئولیت مدنی مطرح کنید، دادگاه صالح برای رسیدگی به دعوای شما به طور کلی دادگاه عمومی حقوقی است که در محل اقامت وکیل واقع شده است. پس شما میتوانید با مراجعه به دفتر این دادگاه و تقدیم دادخواست، دعوای خود را علیه وکیل طرح کنید. اما همانطور که گفتهشد در این دعوا دادگاه از شما میخواهد که تقصیر وکیل را ثابت کنید. توجه داشته باشد برای اینکه بتوانید تقصیر وکیل را اثبات کنید، لازم است قبل از مراجعه به دادگاه عمومی و طرح دعوای مسئولیت مدنی، ابتدا از دادگاه انتظامیِ وکلا یا دادگاه انتظامی عالی قضات رأیی مبنی بر تخلف وکیل از تعهدات خود بهدست آورید. برای بهدست آوردن چنین رأیی، شما باید به کانون وکلایی که وکیل شما تابع آن است مراجعه کنید و به صورت کتبی یا شفاهی شکایت خود را از وکیل اعلام کنید. این شکایت به دادسرای انتظامی وکلا ارسال میشود. اگر دادسرا تعقیب وکیل را ضروری بداند، شکایت شما را به دادگاه انتظامی همان کانون میفرستد. اگر دادگاه انتظامی وکلا نیز شکایت شما را وارد بداند، رأیی مبنی بر تخلف وکیل صادر خواهد کرد و شما میتوانید از این رأی برای اثبات تقصیر وکیل در دعوای مسئولیت مدنی استفاده کنید. حال فرض کنید که دادسرای انتظامی قضات تعقیب وکیل را لازم نمیداند. در این صورت نظر خود را در قالب قرار منع تعقیب اعلام میکند. شما میتوانید از این قرار ظرف ده روز از تاریخ ابلاغ، به دادگاه انتظامی وکلا شکایت کنید. اگر دادگاه مذکور تعقیب وکیل را لازم بداند، به شکایت شما رسیدگی کرده و حکم میدهد اما اگر دادگاه قرار منع تعقیب را تائید کند، در این صورت دیگر امکان شکایت از قرار مذکور وجود ندارد. حال فرض کنید که دادگاه انتظامی شروع به رسیدگی به شکایت شما علیه وکیل میکند اما در روند رسیدگی به این نتیجه میرسد که وکیل مرتکب تخلفی نشده و رأیی مبنی بر بیگناهی وکیل صادر میکند. در این صورت شما میتوانید برای این رأی در دادگاه عالی انتظامی قضات، درخواست تجدیدنظر بدهید. ممکن است دادگاه عالی انتظامی قضات برخلاف دادگاه انتظامی وکلا شکایت شما را وارد بداند و رأی را به نفع شما صادر کند. از این رأی نیز میتوانید برای اثبات تقصیر وکیل در دادگاه عمومی حقوقی استفاده کنید.
حال به این پرسش بپردازیم که دادگاههای انتظامی کدام اقدام وکیل را در قبال موکلش تخلف میشناسد و به این ترتیب امکان اثبات تقصیر را فراهم میکند؟ این اقدامات عبارتند از:
- حضور نیافتن در جلسات دادرسی: حضور وکیل در جلسات دادگاه الزامی است. اگر وکیلی برای حضور در دو یا چند دادگاه دعوت شده و زمان آنها طوری نزدیک است که نمیتواند در تمام آنها حاضر شود؛ باید در دادگاهی که قانون الزامی میداند حاضر شود و به سایر دادگاهها لایحه بفرستد و یا درصورتی که موکل به او اجازه داده، وکیل دیگری به جای خود بفرستد. بنابراین اگر وکیل با این بهانه که جلسات همزمان دیگری با جلسهی دادرسی شما دارد، از حضور در دادگاه خودداری کند و لایحهای نیز ارسال نکند و یا وکیل دیگری را به جای خود نفرستد، مقصر محسوب میشود.
- حفظ نکردن اسرار موکل: اگر شما با اعتماد به وکیل اسرار مربوط به موضوع دعوا، شرافت، حیثیت یا اعتبار خود را به او گفتید و او این اسرار را فاش کند و از این جهت ضرری متوجه آبرو یا حیثیت شما شود، وکیل مقصر محسوب میشود.
- خودداری از اطلاعرسانی به موقع در صورت استعفا دادن: اگر وکیل از سمت خود استعفا دهد باید در زمان مناسب موکل خود را در جریان قرار دهد تا موکل پیش از جلسات بعدی و یا مراحل بعدی دادرسی، فرصت کافی برای انتخاب وکیل دیگر و معرفی او به دادگاه داشته باشد. خودداری از انجام این تکلیف به معنای تقصیر وکیل است.
- خودداری از اطلاعرسانی به موقع در مورد حکم، قرار یا اخطار ابلاغشده: در مواردی که وکیل حق وکالت در مراحل بالاتر دادرسی را نیز دارد، اوراق مربوط به پرونده به او ابلاغ خواهد شد یا به عبارت دیگر به اطلاع او خواهد رسید. حال اگر بر اساس مفاد این اوراق، لازم باشد موکل هزینهای بپردازد یا اقدامی را انجام بدهد؛ وکیل باید زمانی به موکل اطلاع بدهد که او هنوز فرصت کافی برای انجام اقدام لازم را داشته باشد. اگر وکیل در انجام این وظیفه تأخیر کند، مرتکب تقصیر شده است.
- سازش با طرف مقابل دعوا برای تضییع حق موکل خود یا خیانت به او و نیز پذیرش وکالت طرف مقابل دعوا یا اشخاص ثالث در موضوع دعوا: وکیلی که امین و معتمد شماست اجازه ندارد بر علیه شما با طرف دعوا سازش کند. همینطور قانون برای حفظ حقوق موکل، به وکیل اجازه نمیدهد که اگر از وکالت شما عزل شد یا استعفا داد، در همان موضوع، وکالت فرد دیگری را بپذیرد. عمل نکردن به این دو تکلیف، تخلف انتظامی با شدیدترین مجازات انتظامی یعنی محرومیت دائم از شغل وکالت است و علاوه بر آن اثباتکنندهی تقصیر وکیل نیز خواهد بود.
- پایبند نبودن به قسم وکالت: پیش از اینکه پروانهی وکالت به وکیل تسلیم شود، او باید قسم یاد کند که در کارهایی که از طرف اشخاص انجام میدهد راستی و درستی را رویهی خود قرار دهد و مدافع حق باشد. تا کنون دادگاه عالی انتظامی قضات مواردی از تخلفات وکلا را به عنوان مصادیق تخلف از قسم دانسته است. برای مثال عدم پیگیری دعوا، دریافت محکومبه (یعنی آنچه دادگاه به نفع شما حکم داده و طرف دیگر دعوا را مکلف کرده که به شما بپردازد) و عدم پرداخت آن به موکل، از مواردی هستند که تخلف از قسم شناخته شدهاست.
این شش مورد از اموری است که در قوانین مرتبط با حرفهی وکالت، به عنوان تخلفات وکلا شناخته شدهاست. علاوه بر این موارد، تعهد بسیار مهم وکیل که از ابتدا بر آن تأکید کردیم، تعهد به استفادهی مطلوب از دانش و تخصص حقوقی است. این تعهد به صراحت در قوانین مربوط به حرفهی وکالت پیشبینی نشده و درنتیجه دادگاههای انتظامی ممکن است به سختی این مورد را تخلف محسوب کنند. با این حال به نظر میرسد منعی وجود ندارد که شما مستقیم به دادگاه عمومی مراجعه کنید و دعوای مسئولیت مدنی را طرح کنید و در همان دادگاه عمومی اثبات کنید که وکیل در استفاده از دانش و تخصص خود کوتاهی کرده و از این جهت مقصر است.
در پایان این قسمت به سؤالی میپردازیم که شاید شما نیز در ذهن داشته باشید: فرض کنیم وکیلی به صراحت تعهد میکند که در دعوا پیروز میشود و نتیجهی مورد نظر شما را به دست خواهد آورد و سپس در دعوا شکست میخورد! آیا در این مورد هم برای جبران خسارت باید تقصیر او ثابت شود؟ خیر. در چنین فرضی دیگر نیازی به اثبات تقصیر او نیست. یعنی به محض اینکه در دعوا شکست خورد، ملزم است خسارت وارد شده به شما را جبران کند حتی اگر مرتکب هیچ تقصیری نشده باشد. با این حال اگر وکیل تنها به زبان تعهد کند که نتیجهی مطلوب شما را به دست خواهد آورد اما در قرارداد وکالت به آن اشارهای نشود؛ اثبات اینکه وکیل چنین تعهدی را در مقابل شما بر عهده گرفتهاست، کار آسانی نیست. اگر قادر به اثبات این تعهد وکیل نباشید، دادگاه برای مسئول شناختن وکیل باز هم از شما خواهد خواست که تقصیر وکیل را اثبات کنید.
دوم: ورود ضرر مسلم به موکل
حتما با توضیحاتی که در مقدمه گفته شد، متوجه شدهاید که اثبات فعل زیانبار و تقصیر وکیل، به تنهایی به معنای این نیست که او باید خسارتی را جبران کند بلکه علاوه بر آن، باید وجود خسارت مسلم را هم اثبات کنید. یعنی دادگاه از شما میخواهد ثابت کنید که برای مثال در نتیجهی شکست در دعوا حق مشروع خود را از دست دادهاید یا در نتیجهی افشای اسرارتان توسط وکیل، ضرری به حیثیت شما وارد شده است. بنابراین باید چنین خسارتی وجود داشته باشد و شما قادر به اثبات آن باشید. در مورد خسارت این دو نکته کاربرد زیادی دارد:
۱. اگر در دعوایی، قانون شما را محق نشناسد و وکیل در دعوا شکست بخورد، شما نمیتوانید از او بخواهید که خسارت وارد شده به شما را جبران کند. چون شما حقی نداشتهاید که با شکست در دعوا از آن محروم بمانید و در نتیجه زیاندیده محسوب شوید. برای مثال فرض کنید که شما سه ماه پیش قولنامهای را برای فروش آپارتمان خود منعقد کردهاید و متعهد شدهاید پس از سه ماه، با حضور یافتن در دفتر اسناد رسمی، ملک را به طور رسمی به خریدار منتقل نمایید اما اکنون به یک دلیل شخصی از فروش پشیمان شدهاید و از رفتن به دفتر اسناد رسمی خودداری میکنید. خریدار هم با طرح دعوا از دادگاه میخواهد که شما را ملزم به تنظیم سند رسمی و پرداخت خسارت تأخیر نماید. اگر وکیل شما در دفاع در مقابل خریدار شکست بخورد، شما نمیتوانید از او مطالبهی خسارت کنید. چون قانون نمیپذیرد که کسی دلایل شخصی خود را وسیلهی خودداری از انجام تعهداتش قرار دهد. درنتیجه شکست وکیل حق مشروع و قانونی شما را از بین نبرده است و ضرر محسوب نمیشود.
اما آیا وکیل نباید به شما اطلاع میداد که در چنین دعوایی حقی ندارید و پیروز نخواهید شد؟ بعضی حقوقدانان عقیده دارند که وکیل باید قبل از پذیرفتن وکالت، در مورد امکان پیشرفت خود به شما اطلاعرسانی کند زیرا اگر موکل اطمینان پیدا کند که به نتیجه نخواهد رسید، قطعا حاضر به تنظیم قرارداد وکالت نخواهد شد. این گروه از حقوقدانان معتقدند اگر وکیل در مواردی که میداند در دعوا به نتیجه نمیرسد، این مطلب را به موکل گوشزد نکند؛ در برابر او مسئول است و موکل میتواند با رجوع به او حقالوکالهای که پرداختهاست، پس بگیرد. با این حال نگارنده در رویهی قضایی نشانهای از پذیرش قطعی این نظر نیافته است.
۲. ضرری که به شما وارد میشود باید مسلم باشد. برای مثال فرض کنید که پس از صدور رأی علیه شما در مرحلهی اول، وکیل در مهلت قانونی که برای تجدیدنظر وجود دارد (مهلت بیستروزه از تاریخ ابلاغ رأی) درخواست تجدیدنظر نمیکند و در نتیجه رأی قطعی شده و شما مکلف به اجرای آن میشوید. در این مورد وکیل مرتکب فعل زیانبار شدهاست و شما فرصت تجدیدنظر را از دست دادهاید. با این حال مسلم نیست که اگر تجدیدنظرخواهی انجام میشد، شما حتما در دادگاه تجدیدنظر پیروز میشدید. به همین دلیل این ضرر قطعی محسوب نمیشود بلکه تنها احتمالی است و در وضعیت فعلی حقوق ایران در قابل جبران بودن آن تردید وجود دارد. البته در بین حقوقدانان این نظر مطرح شده که با وجود اینکه پیروزی در مرحلهی تجدیدنظر قطعی نیست، اما همین فرصتی که برای تجدید نظر وجود دارد، ارزشمند و مسلم است و درنتیجه از دست دادن آن، ضرر مسلم محسوب میشود. با این حال لازم است یادآوری شود که در رد یا تأیید این نظر نیز ظاهرا رویهی قضایی تا امروز اظهارنظری نکرده است.
سوم. رابطۀ سببیت بین ضرر و فعل زیانبار
تشخیص رابطهی سببیت به نظر قاضی است. یعنی او باید با در نظر گرفتن عرف و عادات مسلم تعیین کند که بین فعل زیانبار وکیل و ضرری که به موکل وارد شده رابطهی علیت وجود دارد یا خیر. با احراز این رابطه، آخرین رکن مسئولیت مدنی نیز برای وکیل محقق خواهد شد و با حکم دادگاه، او مکلف به جبران خسارت شما خواهد بود.