برای اینکه دانش آموزان را از فاجعه تغییر اقلیم آگاه کنیم، تنها هشدارهای علمی کفایت نمیکند. ما باید علاوه بر درنظر گرفتن حقایق علمی در رابطه با گرمایش جهانی، احساسات و روشهای مناسب برای حل این مشکل را هم به آنها نشان دهیم. نمیتوانیم چنین موضوع حساسی را تنها با اعداد و ارقام به مخاطبان جوان و نوجوان ارائه کنیم و انتظار داشته باشیم که نتایج چشمگیری را دریافت کنیم. چنین موضوعاتی علاوه بر داشتن دادههای علمی، نیاز به تحریک احساسات و هیجان دارند.
با شروع سال تحصیلی موضوع آشنایی جوانان و نوجوانان با گرمایش جهانی باز هم بر سر زبانها افتاد. پس از آخرین گزارش هیأت بین دولتی مربوط به تغییرات آب و هوا و با نتیجهگیری از کنفرانس تغییرات آب و هوایی سازمان ملل متحد، همه این سازمانها به یک نتیجه واحد اشاره کردهاند که توجه نکردن به آن میتواند آسیب زیادی را به سیارهای که ساکن آن هستیم وارد کند. سوال این سازمانها این است که چگونه باید بطور صحیح و درستی به جوانان در مورد تغییرات آب و هوا آموزش دهیم؟
صحبت کردن درباره موضوع گرمایش زمین تنها نباید به سازمان ملل متحد یا هر سازمان دیگری ختم شود. ما موظفیم با این واقعیت روبرو شویم که آب و هوا و اقلیم با همه جنبههای زندگی ما و جهان پیرامون ما در ارتباط است؛ معلمان و اساتید در سطوح مختلف (از دوره راهنمایی تا دانشگاه) و در رشتههای مختلف (از علوم نظری تا علوم انسانی) نیز این حقیقت را دریافتهاند؛ به عبارت دیگر آموزش باید بسیار قویتر و کارآمدتر با مسئله تغییرات جهانی آب و هوا مواجه شود. در واقع یکی از مهمترین نقشهای ممکن در رویارویی با این موضوع را آموزگاران ایفا میکنند. آنها کسانی هستند که خود از مشکلات وابسته به این تغییرات آگاه هستند و روشهای مختلف کاهش و جلوگیری از بحران آب و هوا را به دانش آموزان خود آموزش میدهند. از آنجا که جوانان از ابتدای زندگی خود و تا پایان عمر با تغییرات آب و هوایی روبرو خواهند بود؛ پرداختن به سطوح آموزش و تقویت اطلاعات مدرسان درباره این شرایط میتواند ایده بسیار جالب و کارآمدی باشد.
اما هنوز هم در مورد چگونگی انتقال اطلاعات به این گروه سنی نظرات مختلفی وجود دارد.
محققان باور دارند که آموزش در مورد تغییرات آب و هوا و گرمایش زمین و هر یک از موضوعات مرتبط مانند بحران تنوع زیستی و... نباید تنها به انتقال دادههای عددی و حقایق علمی محدود شود. این سبک آموزش و انتقال اطلاعات که افراد تصور میکنند دانش آموزان رباتهای جاندار هستند و در صورت داشتن تمام حقایق علمی و عدد و رقم به طور خودکار اقدام به مبارزه با بحران و پیشگیری میکنند، به صورت کامل و روشنی غیرصحیح است. انکار تغییرات آب و هوا و فعالیتهایی که آسیبهای زیست محیطی را انکار میکنند، این موضوع را به طرز دردناکی روشن کرده است. پس باید تغییرات اساسی را در فرآیند آموزش به وجود بیاوریم.
بیش از یک دهه است که در مورد تغییرات آب و هوا تدریس کردهام و متوجه شدم که وقتی به دانش آموزان مباحث مربوط به گرم شدن زمین را آموزش میدهیم، اغلب دو عنصر مهم نادیده گرفته میشوند. عدم گنجاندن احساسات در کلاس آنها و خشک بیان شدن موضوعات در کلاس درس نه تنها منجر به درک سطحیتر از موضوع میشود، بلکه این موضوع کارآمد بودن آموزش را هم از بین میبرد و توانایی آنها را در مبارزه و پیشگیری از چنین بحرانی کاهش میدهد. این عناصر در مورد تدریس چنین موضوعاتی در خارج از کلاس درس و مدرسه نیز صدق میکند. به عبارتی تنها خشک بیان شدن چنین موضوعاتی از نظر مربیان و معلمان مدنظر نیست! اگر افراد خانواده و یا هر فردی از نزدیکان هم چنین موضوعاتی را تنها با بیان حقایق علمی جمعبندی کند، با احتمال بسیار بالایی یک ساعت بعد از تمام شدن بحث شما موضوع را به کلی فراموش خواهید کرد.
اولین موضوع در چنین مسائلی دخیل کردن احساسات است
اما موضوع این است که باید انتظار چه واکنشی را داشته باشیم؟ به دیگر سخن، دانش آموزان باید در مورد تغییرات آب و هوایی چه احساسی داشته باشند؟ هنجارهای احساسی ما را در مورد نحوه پاسخدهی به مسائل مختلف راهنمایی میکنند، اما این هنجارها تمایل دارند موضوعات را به صورت خاصی اولویتبندی کنند و بسیاری از مسائل در این دستهبندی احساسی قرار نمیگیرند و احساسات جوانان را تحریک نمیکنند. برای مثال اغلب اثر احساسات و عواطف تنها در روابط صمیمی مطرح میشود و در موضوعات دیگر مثل اتفاقاتی همچون برانگیخته شدن هیجانات نسبت به چالشهای جمعی یا جهانی به آن شدت وجود ندارند. این موضوع به این دلیل است که عمق چنین بحرانی به شکل کافی برای آنها توضیح داده نشده است.
من به عنوان یک مدرس در این حوزه نمیتوانم نقش خودم را نادیده بگیرم. اکثر دانش آموزان هنگامی که با چنین بحثهایی مواجه میشوند، بسیار علاقهمند و مسئولیتپذیر عمل میکنند؛ اما اگر آموزش ما در این راستا نباشد همین دانش آموزان مشتاق میتوانند به سادگی مسائل زیست محیطی را نادیده بگیرند. من مسئولیت سنگینی را در قبال دانش آموزان خود برعهده دارم و باید بتوانم که به بهترین شکل ممکن حقایق عجیب و ناراحتکننده را به آنها منتقل کنم؛ اما این انتقال باید به صورتی باشد که خشک و رسمی به نظر نرسد زیرا هرچیزی که شبیه به اجبار باشد، میتواند نظر آنها را از تلاش برای محیط زیست و زمین بازگرداند.
قطعا این تنها مورد برخورد دانش آموزان من با چنین موضوعاتی نبود. پیش از من قطعا از رسانه، تلویزیون، فضای مجازی و هر بخش دیگری از زندگی درباره معضل بزرگ گرمایش جهانی شنیده بودند. درست است که شکلگیری کلی درباره این موضوع در ذهن آنها وجود دارد؛ اما این که بنده به عنوان یک مدرس چگونه این ذهنیت پایه را بسط و گسترش میدهم به خودی خود کار بسیار دشواری است.
آیا آنها باید با احساس بیتفاوتی و بیعلاقگی به بحران جهانی آب و هوا پاسخ دهند؟
این همان چیزی است که اکثر معلمان و افرادی که کار آنها در حوزه تدریس چنین موضوعاتی است، با آن مواجه هستند. آیا این واقعیتها و دغدغهها میتوانمد روی احساسات انها اثرگذار باشند و یا آنها را ناراحت کنند؟ بسیاری از دانش آموزان کلاسهای این چنینی را ترک میکنند و از هرگونه بحث یا مشارکت پیرامون این موضوع خودداری میکنند.
اما یک سوال مهم در اینجا مطرح میشود: آیا همه دانش آموزان یک کلاس باید در برابر شنیدن حقیقت از انکار یا ناامیدی برای مبارزه با چنین مشکلی استفاده کنند؟ دیدن رنج دانش آموزان برای من و بسیاری از مدرسان دردناک است، بنابراین از روش دیگری برای عیان کردن حقیقت اصلی استفاده میکنیم یا سعی میکنیم که با گفتن جملات امیدبخش نگرانی کلاس را کاهش دهیم. من همیشه کلاسهای خودم را با گفتن «با سیاستهای مناسب و نوآوری، همه چیز خوب خواهد شد» پایان میدهم، حتی اگر این موضوع واقعیت نداشته باشد.
آیا دانش آموزان باید احساسات خود را بشناسند و پس از فهمیدن دغدغه درباره آن بحث کنند و شروع به جستجوی راهحل مناسب کنند یا از خود احساساتی که نشاندهنده مراقبت، نگرانی و ارتباط آنها با دنیای طبیعی است را نشان دهند؟ آیا آنها باید از این احساسات، هرچند سخت، به عنوان نیرو محرکه برای انجام اقدامات معنیدار استفاده کنند؟
من در حال حاضر سعی میکنم برای دانش آموزان تشویق و الگو قرار دهم. گرچه الگوی اول برای هر دانش آموزی استاد اوست. اگر من به گفتههای خود عمل نکنم یا نگرانی خود را عمیقا از رخ دادن چنین چیزهایی ابراز نکنم، پس با احتمال بالا سخنان من برای دانش آموزان خود من هم جذاب نخواهد بود.
این موضوعات بار بیشتری را بر دوش معلمان میگذارد. نه تنها باید از موضوعی حرف بزنیم که دائماً در حال توسعه است، بلکه این تدریس و توضیحات امروزه در کلاس رخ میدهد که امکان مشاهده افراد به صورت حضوری وجود ندارد و نمیتوان به درستی احساسات آنها را حس کرد. توجه کنید که نشان دادن احساسات ما نباید به صورت اغراقآمیز باشد. ما معلمها باید طبق وظایف خود این موضوع را متوجه شویم که جهتگیری احساسی نسبت به تغییرات آب و هوایی در یک کلاس درس در چه حدی است. این یک بیانصافی بزرگ است که برای موضوعی به عمق گرمایش جهانی و تغییرات آب و هوایی ار روش برانگیخته کردن هیجانات استفاده نمیشود. وقت آن رسیده که بپذیریم احساسات جنبهای حیاتی در یادگیری گرمایش زمین و پاسخ به این موضوع است.
موضوع دوم این است که معلمان و موسسهها باید راههای عمل جمعی را ارائه دهند. اضطراب برای تغییرات جهانی آب و هوا برای افراد منزوی شکننده است و میتواند آنها افسردهتر و شکستهتر کند اما عکسالعمل کل جامعه در برابر چنین موضوعی ضعیفتر است. به عبارتی، جوامع راهنمایی و هنجارهایی در مورد چگونگی ابراز این احساسات به ما ارائه میدهند. در مدل آموزش خشک و رسمی آکادمیک فرض میشود که دانش آموزان میدانند چگونه آگاهی خود را به عمل تبدیل کنند. اما تحقیقات خود من و سایر دانشمندان علوم اجتماعی ثابت کردهاند که این امر صحت ندارد. ممکن است مردم به شدت گرمایش جهانی اعتراف کنند و یا حتی بگویند که انجام اقداماتی به هر صورت و هرچند کوچک میتواند کافی باشد و قدم مهمی در زمینه مبارزه با گرمایش زمین به شمار برود.
شرایط عصر امروز کمی ویژه است چرا که بسیاری از جوانان در حال حاضر بدون آموزش اضافهای نگران وضعیت آب و هوا هستند. مربیان و موسسهها باید دانش آموزان را به برای اقدامات موثرتر برای پیشگری و مبارزه با بحران آب و هوا راهنمایی کنند؛ یا حتی گروههای زیست محیطی که میتوانند در آن عضور شوند را به آنها معرفی کنند.
اقدامات فردی (مانند خوردن گوشت کمتر) نیز به تنهایی ارزشمند است و میتواند به دیگران نشان دهد که ما نگران وضعیت زمین و مایل به تغییر هستیم. اما همانگونه که میدانید، اثرات چنین موضوعاتی کم است. مشارکت در اقدامات جمعی بسیار تأثیرگذارتر است، خواه متمرکز بر شکل دادن به سیاست باشد یا همکاری با جوامع برای افزایش تابآوری اجتماعی در برابر بحران آب و هوا؛ همه و همه از اهمیت برخوردارند، حتی اگر گام بلندی نباشند. چنین اقداماتی بسیار پایدارتر و اثربخشترند. زیرا مردم آگاهانه دست به چنین کاری میزنند.
من در حال حاضر کلاسهای زیادی را برای پرداختن به موضوع تغییرات آب و هوا برعهده دارم. من معمولا در انتهای کلاس خود جملاتی را درباره آب و هوا و تغییرات آن برای دانش آموزان خود قرائت میکنم و یا از آنها میخواهم که نظرات خودشان را با من در میان بگذارند و درباره احساسات خود حرف بزنند. من صادقانه در مورد سیر احساسی خود درباره گرمایش زمین و اثر تغییرات آب و هوایی بر تفکر خودم، زندگیام و برنامههای آیندهام صحبت میکنم. من افرادی را از سازمانهای محلی و دانشگاهی را میآورم که ممکن است دانشجویان به گروه آنها بپیوندند. باز هم تأکید میکنم که نقشهای زیادی را میتوان در قبال پاسخ منطقی و آگاهانه به تغییرات آب و هوا ایفا کرد و باعث شد که بقیه هم بتوانند احساسات خود را با ما در میان بگذارند؛ از جمله نوشتن، سازماندهی موضوعات، سیاستگذاری، اعتراض، تصور آینده بهتر و بدون تغییرات فاحش و آزاردهنده آب و هوایی و... .
البته امیدوارم از این مقاله برداشت اشتباهی نشود زیرا من به هیچ عنوان انتظار ندارم که تمام دانشآموزان یا دانشجویان یک مساله دقیقا همان دید من را نسبت به مسائل اطراف خود داشته باشند و درد را همان گونه که من احساس میکنم، احساس کنند یا حتی انواع اقداماتی را که من و دیگران انجام میدهیم را به سادگی و به سریعترین شیوه ممکن انجام دهند. هر اقدام این چنینی از پایه غلط خواهد بود. اما چرا به این صورت است؟ زیرا همه افراد و روحیات آنها با یکدیگر متفاوت است و نمیتوان همه را مجبور کرد که با یک روش واحد زمین را نجات دهند. وجود دانشآموزان و دانشجویان با نظرات مختلف در کلاسها، من را به وجد میآورد.
اما آموزش در مورد تغییرات آب و هوایی و توجه نکردن به پویاییهای احساسی در یادگیری روشهای مبارزه یا پیشگری از چنین بحرانهایی از پایه و اساس غلط و نادرست است. علم به شکل عجیبی بیرحم است و ما نمیتوانیم حقایق را همانگونه که هستند به دانشآموزان ارائه کنیم و انتظار داشته باشیم که آنها بتوانند با حقایق دنیای عجیب روبهرو شوند.
در راه آموزش دانشجویان و دانش آموزانی دلسوز و مسئول از ارائه هیچ منابع مفید و الگوها یا راههای عملی غفلت نورزیم و سپس سعی کنیم که این موضوع را به آنها به شکلی آموزش دهیم که به جای دیدن اخباری بیرحمانه بخش دیگر این ماجرا را مشاهده کنند.
و در نهایت باید این موضوع را به خاطر داشته باشیم که ترساندن و ناامید کردن افراد در مواجهه با چنین مشکلاتی باعث نمیشود که نسلی محکمتر و قویتر را تربیت کنیم. آموزش غیرصحیح باعث بیتوجهی و سرخوردگی آنها میشود. هر حرکت هوشمندانهای نیاز به نسلی پویا و کوشا دارد.